اخلاص

پیام های کوتاه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سیب ها

 

همه ی توجه کلاس به داستانی بود که تعریف میکردم ..

همان داستان پیرمرد و پسران و دستمال های ابریشمی  ( از اینجا بخوانید )

داستان تمام شد، وارد نتیجه گیری شدیم هر کس نظر و برداشت خود را بیان می کرد.

داستان سیبهای سال گذشته را گفتم ( از اینجا بخوانید)

برخی به فکر رفتند و بعضی  ...

پیشنهاد دادم این اتفاق در کلاس بیفتد ...

و بچه ها استقبال کردند.

روز آزمایش فرا رسید.

از قبل دو ظرف شیشه ای به همراه دو سیب آماده کردم و به کلاس وارد شدم.

هیچ شک و شبه ای نمی بایست بوجود می آمد.

ظرف ها را شسته و با دستمال کاغذی تمیز کردیم

از بابای مدرسه ( جناب آقای شاکری ) خواستیم به کلاس بیاید و دو سیبی که تهیه کرده بودم را به او دادم و در خواست کردم تا آنها را با دوسیب دیگر از مغازه ی تروبار فروشی روبروی مدرسه عوض کند و ایشان به زحمت افتادند و سیبها را آوردند.

زمان آن رسید تا اطراف ظروف شیشه ای را بپوشانیم .

با همکاری بچه های کلاس پوشش یکی از شیشه ها شد : سوره ی حمد، صلوات ، حضرت علی علیه السلام، حضرت مهدی عجل الله ، حضرت محمد صلوات الله ، یا زهرا، پلاکِ: السلام علیک یا فاطمه الزهراء، سنگی که بر روی آن چهار قل هک شده بود، سنگی که و ان یکاد بر روی آن هک شده بود ، حضرت امام رضا علیه السلام ، یا الله جل جلاله ، یا حسین علیه السلام، یا زینب ، یا ابوالفضل.

 

 

و پوشش شیشه ی دوم : شیطان، یزید، ابوسفیان، ابن ملجم، وهابی، شمر، اسرائیل، ابن زیاد، بنی عباس, هارون ، تکفیری ها ، عبدالمالک ریگی جنایتکار،جهنم، شیطان پرست، ابلیس، نماد 666 شیطان پرستی ، نماد پرگار و چشم شیطان پرستان ، صهیونیست.

 

 

با انتخاب کلاس سیبی در شیشه ی با پوشش کلام خدا ، و نام مقدس ائمه قرار گرفت و سیبی در شیشه ی دیگر.

و هر دو شیشه در یک طبقه از کمد کلاس قرار گرفت.
 

 

تعطیلات عید تمام شده بود ، در جلسه ی اول سراغ سیب ها رفتیم تا تغییر در سیب ها را ببینیم امـــــــا سیب ها بعد از یک ماه تغییر محسوسی نداشتند.

 

یکی از بچه های کلاس گفت : " آنقدر به سیبها مواد نگهدارنده می زنند که هیچ تغییری نکرده و این مواد آنها را حفظ می کند " !

و " صبر " را توصیه کردم .

یک ماه دیگر نیز گذشت ...

کم کم نشانه های تغییر نمایان شد. اما به حدی نبود که ما انتظار داشتیم و ما باز هم صبر کردیم

مدرسه ها تعطیل شدند !

در چند روز گذشته برای انجام کاری به مدرسه رفتم که داستان نیمه تمام سیب ها یادم آمد و بعد از چهار ماه به سراغ کمد رفتم و عظمت آیات قرآن را یکبار دیگر مشاهده نمودم . . .

 

*****

به بچه های کلاس پیام رسانی کردیم و آنان که منتظر بودند آمدند ...

 

سیبی را که در جوار قرآن بود سالم دیدند ...

 و سیبی را که در جوار شیطان و همراهانش بود فاسد، حتی با وجود داشتن مواد نگهدارنده باز هم از سیاهی شیطان در امان نماند و فاسد شد.

 

 

*****
*****

*****

*****

 

فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ

پس ای اهل بصیرت ، عبرت بگیرید.

نظرات  (۵)

احسنت به شما و صبر شما 
من دیگه حرفی ندارم!
سلام خیلی جالب بود.در پناه قرآن واهل بیت موفق باشید.
۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۵۲ سید محمد امین هاشمی
خداقوت
پاسخ:
خوش اومدی سید محمد عزیز !
۱۸ آذر ۹۵ ، ۱۱:۳۶ علی زاهدی فر
سلام به گفته ی مادرم ک اسم مرا علی گذاشته این اسامی اگر حرمت انها را نگه داریم می توانند تا اخر عمر حافظ و نگهدار ما باشند با تشکر معلم عزیزم
پاسخ:
علی جان سلام ؛ حتما همینطوره ! ان شاءالله شما و خانواده ی عزیزتان عاقبت بخیر بشین ؛ سلام برسون . یا علی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی